در هر رفتاری، افراط و تفریط موجب ضرر است. چه محبت باشد چه قهر… چه دوست داشتن باشد چه تنفر… با آدم ها باید به اندازه ظرفیتشان رفتار کرد.
افراط در هرچیز سبب اعتیاد است و آدم معتاد از آنچه دارد، می بیند، در حقش انجام می شود و یا انجام می دهد لذت نمی برد بلکه تنها خواهان آن است و این خواسته هر روز بیشتر و بیشتر و بیشتر می شود. چه این اعتیاد به پول باشد، چه به صحبت تلفنی و چه به محبت و یا خوراکی. زیاد که باشد آدم ها خود واقعیشان را گم می کنند و متوجه اصل نمی شوند و تنها کمیت ملاکشان هست. برای همین است که آنها که معتاد به خوردن هستند بدون توجه به کیفیت فقط به حجم نگاه می کنند و آنها که معتاد به پول، بدون توجه به اصل که از کجا می آید به حجم که چقدر است نگاه می کنند. آنها که معتاد به صحبت هستند بدون تفکر نسبت به آنچه می گویند فقط حرف می زنند و آنها که معتاد محبتند بدون توجه به آنکه چیست و چه کسی است که محبت می کند با کمتر شدن محبت پرخاش می کنند و خود واقعی را نشان می دهند. اشتباه همه آدمهای معتاد این است که نمی پذیرند معتادند و اشتباه پشت اشتباه و کافی است تنها یک نفر به خاطر یک اشتباهش -خواسته یا نا خواسته- او را تشویق کند. آنها از فرش به عرش می روند و فرشیان را جاهل و نادان می پندارند، چرا که آنها نتوانستند یک شب ره صدساله بپیمایند. اما فرشیان همواره می گویند: “راهی که تو می روی به ترکستان است”.
و البته در این بین هستند آدم هایی که بازیگر بازی های نخوانده می شوند. مثل بازیگری که “میم مثل مادر” بود ولی در یک بازی نخوانده و دست خورده به خیال خود قله های رفیع هنری را با گام های بسیار بلند پیموده و امروز صد افسوس… برای اینکه یک شبِ از فرش به عرش رسید باید سبک شد… مطئمنن سنگینی و وقار راه صد ساله را یک شبِ نمی پیماید و شاید هرگز به عرش نرسد.
و چه حیف…