یکشنبه , ۱۵ مهر ۱۴۰۳
خانه / دل نوشته ها / قصه چهارم تا ششم:

قصه چهارم تا ششم:

با سلام به همه دوستان
از اونجایی که کلاسها شروع شده و هر روز هفته از ساعت 8 صبح تا 5 بعد از ظهر دانشگاه هستم کمتر فرصت دارم از اتفاقات بنویسم… اما سعی بر این است که حداقل هفته ای 1 یا 2 پست داشته باشیم…
کمی استراحتمون طولانی شد…
بالاخره به هتل رسیدیم و تونستیم کمی استراحت کنیم… بارون شدیدی شروع شده بود و ما راضی از اینکه زیر این بارون با اون همه وسایل نموندیم… بعد از کمی استراحت باید با دوست مالایی خودمون که قرار بوده خونه و هتل رو برای ما هماهنگ کنه تماس می گرفتیم. از اونجایی که من این دوست مالایی رو تا به حال ندیده بودم و فقط یکی از دوستان معرفی کرده بود، تصورم بر این بود که حداقل 28-29 ساله، و ساکن ملاکا باشد. از اونجایی که من با انگلیسی لهجه مالایی کلاً مشکل دارم چه برسه به صحبت تلفنی، یک اس ام اس بهش زدم و گفتم که ما رسیدیم و تو هتل منتظر هستیم… برای بعد از ظهر یک وقتی بگذار… چند دقیقه ای نگذشته بود که دیدم جواب داد که همین الان هم میتونه بیادش و ما هم قبول کردیم. تو لابی هتل منتظر شدیم تا دوست مالایی رو ببینیم… فراموش کردم بگم اصلاً چرا ما میخواستیم اونو ببینیم… میخواستیم بریم خونه هایی که برامون پیدا کرده رو ببینیم…
دقایقی نگذشته بود که یک پسر بچه جوان 17-18 ساله (این که میگم پسر بچه واقعاً شبیه بچه های 12-13 ساله بود) به همراه دوستش رضا 17 ساله وارد لابی شدن و از اونجایی که فقط ما دو نفر تو لابی هتل بودیم شناختمون! و بعد از احوال پرسی گفت که بریم خونه ها رو ببینیم… این دوست مالایی ما اسمش فردوس بود… فردوس با رضا که باهم دوست صمیمی بودند اومده بودند و از طرفی رضا یک ماشین Savvy داشت که به تازگی به قیمت 42 هزار رینگیت خریده بود… به اولین مجتمع های مسکونی نزدیک دانشگاه رسیدیم و وارد شدیم تا به قسمت مدیریت بریم، که پس از تماس های پی در پی فردوس متوجه شدیم مدیر مجتمع برای کاری از مجتمع خارج شده و بعد از ظهر بر میگرده… بعد از کمی صحبت با فردوس و رضا راجع به خونه و قیمت و امکانات به هتل برگشتیم و دوباره استراحت کردیم تا بعد از ظهر…
بعد از ظهر مجدد مراجعه کردیم و به دفتر مدیریت رفتیم و مدیر مجتمع گفت که چند تا واحد بصورت خالی، نیمه وسایل و با وسایل کامل موجود هست… از اونجایی که این آپارتمان ها نزدیکترین آپارتمان به دانشگاه هستند و راه اختصاصی ورودی به دانشگاه دارند معمولاً ساکنین آنها فقط دانشجویان بین المللی (آفریقایی، عرب، ترک، چینی و …) هستند. یک نکته در این بین بگم راجع به خانه های مالزی و آپارتمان در یک پست کامل به آنچه واقعیت هست می پردازم و اختلاف بین گروه های مختلف ساکن و شهر های مختلف رو خواهم گفت…. گفتن این نکته از همه چیز برای من مهمتر هستش تا دوستانی که قصد دارند به این کشور تشریف بیارند با یک دید باز مشرف بشوند … رفتیم و خانه ها رو دیدیم و نپسندیدیم!!!… از فردوس خواستیم که مجتمع های دیگر رو هم نشونمون بده که به سراغ آپارتمان های UV رفتیم که در فاصله 1 کیلومتری از دانشگاه بود… آپارتمانهای بلند و شیک شبیه مجتمع سبحان در تهران، اما با قیمت بالا (نسبت به سایر آپارتمانها در اینجا) … یک آپارتمان خالی در مجتمع قبلی 500 رینگیت، با تمامی وسایل (یخچال، میز، ماشین لباسشویی، تلویزیون، تخت خواب) 800 رینگیت و در آپارتمانهای UV یک خانه خالی 900 رینگیت و با لوازم چیزی در حدود 1200 رینگیت قیمت داشت. از آپارتمانهای UV منصرف شده و تصمیم گرفتیم آپارتمان تمام فرنیش مجتمع اول را انتخاب کنیم… البته من با مجتمع اول مخالف بودم و علتش هم وجود دانشجویان بین المللی بود و من ترجیح می دادم در محیط خانوادگی آپارتمان اجاره کنیم… قرار شد فردا مجدد نگاهی به آپارتمان بیندازیم و قرار داد یکساله امضا کنیم.
فردا صبح یعنی شنبه مجدد برای بازدید رفتیم و تصمیم گرفتیم همانجا را اجاره کنیم. از آنجایی که رینگیت مالزی به همراه نداشتیم و باید پول را تبدیل می کردیم به صرافی در فروشگاه Jusco مراجعه کردیم ولی چون وقت ناهار شده بود صرافی تعطیل بود. فردوس و رضا گفتند که ما باید برای انجام کاری (شاید ناهار خوردن!!!) چند ساعت به مرکز شهر بریم… ما هم قبول کردیم و قرار شد در فروشگاه Jusco بگردیم تا صراف از ناهار بازگردد. در طبقه دوم در بخش لوازم خانگی چهره ای ایرانی نظرم رو به خودش جلب کرد… با یک لبخند به سمتش رفتم و چون اون هم لبخند زد پس متوجه شدم ایرانی است… از آنجایی که در ملاکا (در مورد ملاکا حتماً پس ویژه ای خواهیم داشت) کمتر ایرانی پیدا می شود، پس میتونستیم از ایشون کمک بگیریم… سر صحبت با حرفهای معمولی باز شد و دانشگاه و خرید و خانه بحث های بعدی ما بود… دوست خوبمون خودش رو “دلیری” معرفی کرد و گفت در مجتمعی به اسم Taman Pelangi ساکن هست… حدود 1 ماه بود که به مالزی اومده بود و دانشجوی ترم فوریه دانشگاه مالتی مدیا… راجع به خونه و قیمت باهاش صحبت کردیم… و گفت ساکنین مجتمع همه خانواده هستند و تعداد کمی دانشجو هستند که البته 2 دانشجوی ایرانی هم 3 سالی هست که در مجتمع زندگی می کنند… مجتمع بسیار آرام و تمیزی است… بعد از خداحافظی و تبدیل پول با فردوس تماس گرفتم و جریان رو تعریف کردم… و قرار شد هروقت اومدند بریم Taman Pelangi رو ببینیم… بعد از حدود یکی دو ساعت که اومدند 4 نفری به سمت مجتمع جدید رفتیم… کمی مسیرش دور بود و از یک جاده جنگلی باید عبور میکردیم… فاصله از دانشگاه با ماشین چیزی در حدود 5-7 دقیقه بود، اما نکته مهم وجود جاده جنگلی بود… به مجتمع که رسیدیم با آقای دلیری تماس گرفتم و گفتم اگر امکان داره آپارتمانی رو که اجاره کرده ببینیم و اگر خوب بود با مدیریت برای اجاره یک آپارتمان جدید صحبت کنیم… اون هم از دیدن ما خوشحال شد و رفتیم آپارتمان رو دیدیم… مجتمع بسیار ساکت و آرام، نه چندان تمیز اما داخل واحد ها تمیز بود و قیمت مناسبی داشت… و مهمتر از همه محیط خانوادگی بود… بعد از اینکه تصمیم گرفتیم در Taman Pelangi اقامت کنیم و مشکل رفت و آمد رو به نحوی حل کنیم به دفتر مدیریت مراجعه کردیم… از آنجایی که اینجا شنبه ها و یکشنبه ها تعطیل هست، پس به 2 روز تعطیلات برخوردیم… به هتل بازگشتیم تا مجدد برای روز دو شنبه به Taman Pelangi مراجعه کنیم…
دوشنبه 20 اکتبر 2008:
صبح زود به دفتر مدیریت رفته و با آقای دلیری تعدادی از واحدهای خالی رو دیدیم… یکی از واحدها که انصافاً واحد تمیز و شیکی بود ( نه به شیکی ایران) با تمامی امکانات (بسیار کامل) به قیمت ماهی 800 رینگیت از صاحبخانه که فردی چینی بود اجاره کردیم… وسایل را از هتل به آپارتمان آوردیم و اقامت نیمه دائم ما در Taman Pelangi شروع شد…
فراموش کردم که این موضوع رو بگم… از روز دو شنبه تعطیلات میان ترم دانشگاه به مدت 3 هفته شروع میشد و فردوس که ساکن پراک بود روز شنبه به پراک رفت و بقیه ماجرا بدون حضور او اتفاق افتاد…
روز ثبت نام دانشگاه 28 اکتبر بود… یعنی 8 روز فرصت داشتیم تا به کارهای خانه برسیم و آپارتمان رو برای یک اقامت یک ساله آماده کنیم… قرار بر این بود که ما یکسال در ملاکا باشیم و بعد از گذراندن دوره آلفا برای ادامه تحصیل به سایبرجایا برویم… تا خانمی هم اونجا بتونه ادامه تحصیل بده… و تو این مدت یکسالی که ما ملاکا هستیم به خواندن زبان انگلیسی مشغول باشه تا برای ادامه تحصیل نیاز به گذراندن دوره زبان نباشه…
فروشگاه های Jusco و Melaka Mall (شامل Parkson و Cold Storage) تنها محل تفریح ما بودند و از طرفی برنامه ریزی برای ماندن مهمترین فعالیت ما در این مدت بود… اولین باری که به دانشگاه رفتیم برای افتتاح حساب و ثبت نام خانمی در کلاس زبان بود… در قسمت Admission دانشگاه یک محلی بود که انواع فرمهای خالی دیده می شد و همچنین یک قفسه هم کاتالوگ رشته های دانشگاه به همراه توضیحات کاملاً مفید بود… وقتی خواستیم برای کلاس زبان ثبت نام کنیم به یک برگه که مربوط به تغییر Campus یا Course بود برخورد کردیم… با خواندن محتوای آن فرم متوجه شدیم که فرم درخواست تغییرات هست… و از اینجا بود که وارد فاز دوم سفر به مالزی و زندگی در ملاکا شدیم…
قبلاً گفته بودم 7 تا پست قبل از ثبت نام میزنم، 3 پست که زدم، اینم چون خیلی طولانی شد بگذارید پا حساب 3 تا دیگه… پس تا اینجا شد شش پست…
پست هفتم هم انشاء الله فردا…
خوش باشید…

همچنین بررسی کنید

خدمات بانکی در کانادا

مجموعه نوشته های من با تمرکز بر تجربه های استفاده از خدمات بانکی در کانادا را در …

۸ نظرها

  1. ایول ادامه بده بدو بدو

  2. آقا جان عکس هم بذار رو پست ها ببینیم اونجا چطوریه
    سلام برسون D:

  3. فرهاد فرهنگ فر

    سلام آقا مجید
    ما هم از آشنايي با شما خيلي خوشحال شديم و ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدید. باید سر فرصت وبلاگ شما رو مطالعه کنم. در ضمن از اون دوستی که گفته بود مدرک زبان گرفته پرسيديم گفت كه به صورت Placement زبان خونده و مدرك IELTS نداره. اين مطلب رو به اطلاع همسر محترمتون برسونيد. در ايران اگر كاري از دست ما بر مياد بگيد. با آرزوي موفقيت و به اميد ديدار مجدد.

  4. با سلام و درود! هموطن عزیز از این که توانستید به سایبرجایا منتقل شده و خانه پیدا کنید خیلی مسرورم. هموطن گرامی: من در رشته مکانیک در مولتی مدیا پذیرش گرفته ام و احتمالا 20 روز دیگه باید اونجا باشم شما توصیه ای درباره کلاسهای زبان ندارید ؟ ثانیا درباره هزینه های مولتی مدیا اطلاعاتی دارید؟
    با سپاس ….منتظر پاسختون هستم!

  5. سلام دوست عزیز
    چرا روی پست آخر پیغام نگذاشتید؟ !!! 🙂
    در کل پیشنهاد می گردد تا 20 روز آینده زبان رو به شدت بخونید تا بتویند در امتحان placement test زبان رو پاس کنید وگرنه 4 ماه اینجا الاف زبان می شید…
    شما که میخواهید مهندسی بخوانید در مقطع لیسانس واحدی 90$ باید زحمت بکشید… اگر هم فوق لیسانس هستید ناقابل 165$…
    البته 9323 رینگیت اولیه که معادل 3111 دلار آمریکا میشه رو فراموش نکنید… پول تو جیبی کارمندایی هست که روز ثبت نام تشریف میارن بهتون خدمات میدن!!!
    اگر دوست داشتید با من در تماس باشید
    خواستید ایمیل بزنید شماره موبایل رو هم بدم خدمتتون…
    موفق باشید…

  6. دیشب یه برنامه بودیم. آخرش یه شام تپل بود. اونجا جای تو و شبنم رو خالی کردم و گفت اگه مجید بود همه این غذاها رو می خورد!

    http://www.maskhshodegaan.blogfa.com/post-7.aspx

  7. خوشحالم که خانه دار شدین

  8. خبرنامه مالزی

    دوست عزیز با سلام

    ضمن آرزوی موفقیت برای شما به اطلاع می رساند که لینک وبلاگ شما در صفحه 5 و ردیف 139 به لیست مالزی نویسان در “خبرنامه مالزی” افزوده گردید.

    نهایت سعی این بوده است که این لیست, صحیح, کامل, به روز و عاری از هرگونه سلیقه شخصی باشد. کنترل شما خطای احتمالی را چه در نام وبلاگ و لینک از بین میبرد.

    چنانچه مالزی نویس دیگری را هم می شناسید که در این لیست از قلم افتاده، مشخصات آن را ارسال فرمائید تا به لیست افزوده گردد.

    هر گونه نظر و راهنمائی شما مغتنم و ارزشمند بوده و در ضمن چنانچه این لیست را مفید و قابل ارائه به بازدید کنندگان یافتید به آن لینک بدهید.

    سبز باشید
    مدیر ارتباطات خبرنامه مالزی
    http://www.KLnews.blogfa.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.