هرگاه به یک شهر جدید وارد می شویم، در ابتدا دنبال تضاد ها می گردیم تا شهر خود را نسبت به آن شهر برتری بخشیم… سعی می کنیم کمبود ها را در ذهنمان پررنگ و چیزهایی را که برایمان تازگی دارد بی دلیل و ساده بنگریم…
مثال این موضوع مقایسه دو شهر تهران و یزد است… که اگر کسی این دو شهر را دیده باشد متوجه اصل قضیه خواهد شد…
حال من میخواهم در چند پست که البته متوالی نخواهد خواهد بود، این اختلافات را بین تهران – کوالالامپور و ایران – مالزی بنویسم…
از ابتدای ورودم به مالزی اتفاق مهمی توجه من رو به خودش جلب کرد…
بیماران خاص…
نمی دانم چه چیز سبب این اتفاق شده که شما در هر گوشه و کنار شهر بیماران خاص را به کرات می بینید… وجود تعداد بسیار زیادی افراد نابینا که با عصای سفیدشان از فاصله های دور تمیز داده می شوند و یا تعداد بسیاری افراد نا شنوا که مانند انسانهای عادی با یکدیگر در فروشگاه ها به گردش و تفریح می پردازند و نشانه شان زبان اشاره است که در نظر من جلب توجه می کنند و یا افرادی که معلولیت ذهنی دارند بصورت آزادانه و بدون هیچ کنترل خاصی در هر گوشه شهر مشاهده می شوند…
نمی خواهم بگویم اینها ایراد است و باید از آنها دوری کرد… نمی خواهم بگویم چرا اینها در شهر حضور دارند… در کشور ما “ایران” هم اینها حضور دارند… نمی توان گفت اینجا خدمات خاصی برای آنها در نظر گرفته شده و در کشور ما اینطور نیست… فقط علت تعداد زیادشان را نمی فهمم… از این گروه تعداد نابینایان بسیار زیادتر و بعد از آن ناشنوایان هستند… این تعداد زیاد که می گویم واقعاً تعداد قابل توجهی هستند که اگر یک چند ساعتی را در شهر یا یک فروشگاه قدم بزنید متوجه منظور من خواهید شد…
شاید یکی از دلایلش عدم رعایت هرگونه موارد بهداشتی در این کشور است… جایی که بهداشت عملاً معنای خود را از دست می دهد…
درباره بهداشت در این کشور مطلب مفصلی خواهم نوشت… بهداشتی که به عقیده من بیشتر از 10 % در اماکن عمومی و خصوصی نیست.
همچنین بررسی کنید
مرکز آپلود عکس ویو
اینجا یک مرکز آپلود عکس هست. اگر وبلاگ دارید ولی فضایی برای آپلود عکس های …