پنج شنبه
1- در حالی که در کتابخانه دانشگاه نشسته بودم، ناگهان صدای آژیر خطر کتابخانه بزرگ دانشگاه مالتی مدیا به صدا درآمد… در لحظه اول این موضوع توجه همه رو به خودش جلب کرد… اما پس از چند لحظه فقط چند نفر نسبت به صدای گوشخراش اون اعتراض داشتند… انگار ما آسیایی ها همگی عادت داریم، تا چیزی رو نبینیم باور نکنیم… باید حتما شعله آتش رو با دود غلیظ به چشم ببینیم بعد تصمیم بگیریم فرار کنیم… جالبتر اینکه حتی مسئولین کتابخونه هم منتظر بودند شعله آتش رو ببینند بعد به بچه ها بگن فرار کنید… راستی اگر خدای ناکرده آتش سوزی در کتابخونه صورت بگیره با اون حجم کاغذ قابل اشتعال و اون درب کوچک ورودی و جمعیت حاضر در کتابخونه… حتی تصور هم نمیشه کرد…
(علت به صدا در آمدن آژیر، استعمال دخانیات در سرویس بهداشتی بود… در دانشگاه مالتی مدیا، استعمال دخانیات در صورتی که در دانشگاه مشاهده بشه 1000 رینگیت جریمه نقدی داره)
2- به این موضوع فکر کنید. استاد وارد کلاس میشه. میگه صفحه فلان رو باز کنید. 20 تا تمرین بخش اول رو که 2 گزینه ای هست پاسخ بدید. بعد از 10 دقیقه با هم دیگه جواب ها رو بررسی میکنیم. چند درصد احتمال میدید یک نفر به همه سوالات اشتباه جواب بده؟ حتی درصد شانس رو هم در نظر بگیرید…
…
…
…
من یکی از اون چند درصدی هستم که حدس زدید!!! … حتی به یک سوال دلمون خوش بود که درست جواب دادیم، اما یکی از دوستان اعتراض کرد و برای استاد توضیح داد که استاد نیز قانع شد و جواب رو تغییر داد…
3- از طرف وزارت علوم ایران، بسته فرهنگی ویژه عید نوروز که از طریق سفارت ایران در کشورهای مختلف بین دانشجویان توزیع می گردد به دستمان رسید. شامل 5 عدد کارت پستال، دو جلد کتاب داستان، تعدادی سی دی قرآن و دیوان بزرگان و بازی و آموزش نماز برای کودکان و … ، یک جعبه شیرینی نخودچی و هفت سین… بهمراه یک عدد کارت تبریک با امضای وزیر محترم علوم.
جمعه
با کلی تبلیغات که از قبل شده بود به همراه شبنم به نمایشگاه کامپیوتر مالزی رفتیم… این نمایشگاه هر 3-4 ماه یکبار در چند شهر مالزی برگزار میشه… نکته جالب اینکه من شب قبل از رفتن به این نمایشگاه داشتم فیلمهای نمایشگاه موبایل اسپانیا، نمایشگاه CTIA و نمایشگاه CES 2009 رو می دیدم… آدم با این دیدگاه بره نمایشگاه کامپیوتر تو یک کشور خارجی که مدعی پیشروی در فناوری اطلاعات هستش، بعد با یک بازار مواجه بشه مثل نمایشگاههای فروش بهاره که قبل از عید تو ایران میذارند… مغازه دارها هرکی هرچی تو مغازه اش بوده آورده تو غرفه… قیمتها هیچ فرقی، تاکید می کنم هیچ فرقی با فروشگاه های شهر نداشت و حتی نسبت به فروش فوق العاده کریسمس و عید چینی ها بسیار بالاتر هم بود… کل سالن در نظر گرفته شده که شامل 6 سالن طبقه همکف بود اندازه سالن آلمان نمایشگاه بین المللی تهران هم نبود… و طبقه بالا که بیشتر در اختیار شرکتهای بزرگ Dell – Acer – HP – Toshiba و غیره بود، هم کوچکتر از 6 سالن پایین بود… البته شرکتهای طبقه بالا وضعیت بهتری داشتند اما هیچ محصول جدیدی برای معرفی نبود و همگی محصولات 2008 بود… قیمتهای شرکتی Dell و Acer هم هیچ فرقی با Low yat یا Digitall plaza نداشت… وضعیت Lenovo هم به همین شکل بود… شرکتهای موبایل هم که دیگه شورش رو درآورده بودند… اونقدر ویزیتور تو سالن ریخته بودن که جا نبود بازدید کنندگان حرکت کنند و بعضا با رفتارهای ناشایست مردم رو ناراحت می کردند… یکی دیگه از مشکلات نمایشگاه مدیریت افتضاح در مسیرهای تردد بین سالنها بود… راهروهای بیرونی رو بسته بودند و برای تردد فقط باید از داخل سالنها رفت و آمد می شد که بخصوص در سالنهای بالا بعلت حضور ویزیتورها و بازدید کنندگان ورودی خروج از سالن بسیار سخت بود… در مجموع این نمایشگاه با این وضعیت هرگز حتی به الکامپ تهران با اون افتضاحی نمی رسه… همیشه از الکامپ گله داشتم، اما اینجا دیگه خیلی مسخره بود…
محل برگزاری نمایشگاه KLCC یعنی بهترین نقطه کشور مالزی بود… مسیر دسترسی ما به منزل از ایستگاه اصلی داخل شهر یعنی KL Central می باشد… از ساعت 7 تا ساعت 8.30 ایستگاه اتوبوس روبروی KLCC که ایستگاه اول اتوبوس های B105 هست منتظر اتوبوس بودیم!!! … باران هم بسیار شدید می بارید… وقتی بعد از 1 ساعت و نیم یک اتوبوس اومد مامور خط گفت این اتوبوس ساعت کارش تمام شده و باید منتظر بمانید… سیستم حمل و نقل در مالزی تقریباً همیشه همین شکل هست… حداقل روزی 3-4 ساعت باید منتظر اتوبوس یا KTM و LRT بود تا شاید بشه یه مسیر هفت تیر تا تجریش رو با اتوبوس رفت که تازه 2 رینگیت هم باید پول بدی…
راستی روز جمعه بود که یک دوستی به من گفت مالزی سه فصل داره… Hot – Hotter – Hottest