کاش من هم این توان را داشتم که “خود خواه” باشم و همه دنیا را تنها تا یک وجب جلوی چشمانم و فقط برای خودم ببینم… مثل ده ها و صدها هزار آدم دیگر…
به من می گوید، 1400 سال پیش پیامبری به پایان رسید و خداوند انسان را بی نیاز از ناصح (نصیحت کننده) و راهنما دید…
قبول…
اما من اگر روزی تعمیرکار شوم و فردی ماشینش را برای تعویض روغن بیاورد حتمن لاستیک های ماشینش را هم به رایگان بازدید خواهم کرد تا مبادا خسارتی به راننده وارد شود و او آگاه نباشد. اگر وضعیتش خراب باشد و من تشخیص بدهم بحرانی است ، حداقل به او خواهم گفت که لاستیکش در پیچ بعدی خواهد ترکید…
اگر در پیچ بعدی لاستیکش نترکد او مغرور می شود و مرا به سخره خواهد گرفت… هزار “قول هو الله” و نذر و نیاز می کند و نیز من خدا را شاکر خواهم بود که او را از آن پیچ گذراند، اما دنیا محل قمار جان نیست برای لحظه ای غفلت… پیچ های بعدی حتمن لاستیک او را خواهند ترکاند (اگر او اصلاح نشود)، من همواره به کاری که انجام می دهم ایمان دارم. اگر صدها کیلومتر آنطرف تر خسارتی وارد شود، همه آدمهای این مسیر مقصر هستند اما من مقصر تر، چرا که بیشتر اصرار نکردم…
1400 سال گذشته، اما ذات خودخواهی انسان ها فروکش نکرده است…
کاش من هم می توانستم تنها نگران خود باشم و نه دیگر هیچ…